مشکلات مربوط به قطعی برق در تابستان امسال، منجر به گلایه هایی در همه سطوح شده و عمدتا این گلایه متوجه ساختار مدیریت انرژی کشور هستند. فارغ از هر نوع سوء مدیریت احتمالی، ضعف در جلب مشارکت و تعامل عمومی در این گونه شرایط بهشدت احساس میشود. به طوریکه حتی متخصصان امر انرژی که به نقش خشکسالی و سایر مشکلات سرمایهگذاری در بروز این شرایط آشنا هستند، به جای تلاش برای همراه کردن عموم برای عبور از این شرایط، بعضا به جدیتر شدن مشکلات دامن میزنند.
به نظر میرسد نبود یک دیپلماسی عمومی و ملی در این گونه مواقع به شدت احساس میشود. به هر صورت شواهد دال بر این است که مشکلات مربوط به خشکسالی و تغییرات اقلیمی در کشور ما جدی است و حتی در آینده ممکن است با شرایطی دشوارتر از امروز مواجه شویم. همه این عوامل، نیاز به آموزش عمومی صحیح و پایدار را پررنگتر میکند. حال سوال اینجاست که علی رغم همه هزینههایی که برای آموزش، فرهنگسازی و اصلاح الگوی مصرف صورت میگیرد چرا تاثیرگذار نیست؟ و همچنان میانگین مصرف انرژی در کشور ما در همۀ بخشها بالاتر از متوسط جهانی است.
در کشور ما عمدتا آموزشها در مواقع بحران (هنگام رخداد بلایای طبیعی) یا برای صرفهجویی در منابع با هدف جلوگیری از قطعی آب، گاز و برق جدی گرفته میشود و به تبع زمانهای پیک مصرف، آموزش و فرهنگسازی انجام میشود و کمتر دیده میشود با رویکرد و نگاه بلندمدتِ آموزشی صورت گیرد. البته هر نوع آموزشی در مورد درست مصرف کردن و اصلاح الگوی مصرف در جای خود ارزشمند است. اصولا هر نوع آموزشی که مبتنی بر اهداف زودگذر باشد، انتظار تاثیرات پایدار از آن منطقی نیست. وقتی که آموزشهای مرتبط با مصرف انرژی فقط در مقاطع مشخص و با تاکید بر صرفهجویی برای گذر از پیک مصرف متمرکز باشد، منجر به تغییر پایدار در سبک زندگی و الگوی مصرف شهروندان نمیشود و نهایت تاثیر اینگونه آموزشها برانگیختن حس همدردی برخی از شهروندان برای مصرف کمتر در کوتاهمدت است و بعد از گذر از شرایط بحران به همان سبک مصرفی غیرسازنده قبلی بر میگردند.
کشور ما نیازمند یک رویکرد مشخص و با تاثیرات پایدار در مورد آموزش عمومی بخصوص در مورد الگوی مصرف انرژی است. مسلما اگر آموزش عمومی مبتنی بر ایجاد حساسیت نسبت به حفظ منابع برای آیندگان، مسائل محیط زیستی، گرمایش کلی زمین و کاهش گازهای گلخانهای و غیره پایهگذاری شود یک آموزش مقطعی نیست و امکان تاثیرات پایدار در سبک زندگی شهروندان و الگوی مصرف آنها را بالا میبرد. چرا که این گونه رویکردها وابسته به موقعیت و شرایط خاص نیستند و منجر به تعلق خاطر بیشتر شهروندان به منابع طبیعی و ملی میشود که از مهمترین فواید آن استمرار در درست مصرف کردن و صرفه جویی منابع انرژی و آب خواهد بود. به این ترتیب به طور مستمر و فارغ از ظرفیت منابع انرژی و آب یا زمان رخداد یک بلای طبیعی، شهروندان به سمت حفاظت از منابع و طبیعت متمایل خواهند بود. به نظر میرسد دادن بینش مناسب و درست نسبت به لزوم تغییر الگوی مصرف انرژی و سبک زندگی بر پایه حفاظت از طبیعت در بُعد ملی و محلی و حفاظت از کره زمین در بعد جهانی، کارآیی بیشتر نسبت به آموزشهای فشرده و فصلی دارد.
پرسش دیگری که مطرح است این که کدام رویکرد میتواند برای آموزش عمومی موثرتر باشد؟ بر هیچ کس پوشیده نیست که داشتن یک رویکرد بلند مدت در هر صورت بهتر از نداشتن آن است، خواه این رویکرد بر مبنای منافع ملی و منطقهای باشد خواه این رویکرد بر اساس دیدگاه های فراملی و جهانی باشد. هر کدام از این رویکردها میتواند نقاط ضعف و قوتی داشته باشند. مثلا داشتن رویکرد حفظ منابع ملی و منطقه ای متاثر از حس رضایت ملی است و عملا آموزشهای مرتبط به الگوی مصرف انرژی را به مسائل دیگری گره میزند که مولفههای تاثیرگذار بر آنها زیاد است و پایداری این آموزشهای عمومی را در پاره ای از مواقع در هالهای از ابهام قرار میدهد، هر چند که برانگیختن حس ملی در تاثیرگذاری آموزشها قابل چشمپوشی نیست. از طرفی دیگر توجه به رویکردهای فراملی مانند گرمایش زمین و همزیستی با طبیعت، کمتر متاثر از مولفههای اجتماعی و سیاسی در سطح ملی و منطقهای است، هر چند که ممکن است هنوز پارهایی ابهامات علمی در سطح تخصصی در این حوزهها وجود داشته باشد.
افراد مختلف بهخصوص کودکان و نوجوانان، با توجه به شرایط زندگی و شغلی خود، ممکن است به اهمیت مساله اصلاح الگوی مصرف انرژی در زندگیشان پیبرده باشند یا دانش کلی در این زمینه داشته باشند. اما احتمالا افراد کمی هستند که به اهمیت و وسعت مسوولیت خود در قبال این مساله آگاه باشند. همه افراد جامعه فارغ از سطح سواد و تحصیلات احتمالا مطالبی در مورد مصرف انرژی، تغییرات آب و هوایی و انتشار گازهای گلخانهای خوانده یا شنیدهاند. همین دانستههای کم و زیاد افراد اساس نگرش و مسوولیتپذیری آنها نسبت به این مسائل را میسازد. این مساله برای جوانان و نوجوانان که تجربه و تا حدودی دانش کمتری دارند جدیتر و ملموستر است. بهتبع افزایش دانش عمومی جامعه بهخصوص کودکان و نوجوانان و آشنا کردن آنان با مسوولیتشان نسبت به مسائل اساسی کشور در همراهی عمومی برای انجام هر اقدام سازندۀ در مقابله با اتفاقات و مخاطرات آینده بسیار کمک کننده خواهد بود. به عبارت سادهتر، آموزش و افزایش آگاهی عمومی با رویکرد افزایش مسوولیتپذیری افراد جامعه نسبت به منابع ملی و مسائل زیست محیطی احتمالا یک رویکرد کمککننده خواهد بود.
به هر حال بر کسی پوشیده نیست که هر نوع هزینه در زمینه ترویج سازگاری و همزیستی با شرایط اقلیمی و تعامل سازنده نسبت به مشکلات ملی، یک سرمایه گذاری سودآور و بلندمدت است. در کشور علاوه بر گروههای مردم نهاد و دوستدار طبیعت و محیط زیست، سازمانها و ارگانهایی دولتی به طور مستقیم و غیر مستقیم نیز در جهت ترویج دانش عمومی در زمینه اصلاح الگوی مصرف مشغول هستند که نیازمند یک همگرایی و اتخاذ یک رویکرد واحد هستند. همچنین این نکته قابل ذکر است که از یک سو آموزشهای رسمی معمولا جذابیت لازم برای دانشآموزان و دانشجویان را ندارند و از سویی دیگر گستردگی مطالب در آموزش رسمی بسیار بالاست، بر این اساس پرداختن به موضوعاتی فراگیری مانند اصلاح الگوی مصرف و مسائل زیست محیطی در قالب نهادهای آموزش غیر رسمی موثرتر است. برخی مهمترین این نهادها در کشورهای توسعه یافته، موزهها و مراکز علم، تم پارکها، انجمنها، رسانههای نوشتاری، صوتی و تصویری و گروههای محلی و غیره هستند که نمونههایی از آنها در کشور ما هم دیده میشود که نیازمند توجه بیشتر است.